Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-05-04@14:59:24 GMT

واکاوی عملکرد کتابخانه و سازمان کانون پرورش فکری

تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۳۸۰۶۷۹

واکاوی عملکرد کتابخانه و سازمان کانون پرورش فکری

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: احمد شعبانی کارشناس و پژوهشگر در یادداشتی که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته به بررسی عملکرد چند دهه ای کتابخانه ها و فعالیت سازمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخته است.

مشروح متن این یادداشت را در ادامه می خوانیم؛

سخن راندن از کتابخانه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با موضوعاتی از آموزش، خدمات، امانت، تاریخ، و حتی شادی کودکان و نوجوانانی همراه است که به طور کلی پنجاه سال فعالیت این سازمان را در بر می‌گیرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کانون را که دهۀ ابتدایی آن با شور و نشاط کتاب و آموزش‌های کودکانه چون قصه گویی و نقاشی و نمایش خردسالان همراه بود، به یک باره رخوتی گرفت که مسائل آن به جنبه‌های آموزش رسمی سوق پیدا کرد و به مرور مربیان تکنیک کار به جای کتابداران و مربیان با ذوق و احساس بر دامن این سازمان تکیه زدند و مدیران ارشد نیز ازاین شیوه عملکردی حمایتی مجدانه ورزیدند؛ به واقع این مراکز که جایگاه فرا کتابخانهای داشتند و به نقش کتاب و مطالعه، نقاشی و تصویرنگاری در حد مرسوم، موسیقی و آموزش فنون آن از باب شادی درونی اهمیت قائل شده، به قسمی بهره مند از کارکنان مجّرب در آموزش رسمی تعلیم و تربیت شده و بازگشت به مسیر سابق برای مدیران فعلی غیرقابل تصور شد. اینک وارد محتوای مسئله مذکور نشده، بلکه به مصاحبه‌ای از یکی از بنیانگذاران و مدیران این سازمان ارجاع داده تا سوال اصلی و مأخذ موجود را از لابلای دست نوشته‌های خود دربارۀ تصور سرآمدان و کارکنان این سازمان ارائه داده که اصولاً فکر و محیط سازمان مزبور و اندیشه مدیران مجری آن با احساس کتابدارن و اطلاع رسانان در قرابت و نزدیکی نبوده و دلیل آن به سیاستگذاری‌های کلان بر می‌گردد که ناظر این مجموعه در طول چهار دهۀ اخیر بوده است.

همین مطلب به توسط ناظر مزبور در اجرای پست‌های استخدامی مربیان پرورشی در مدرسه‌ها و دبیرستان‌ها ظاهر شد، به نحوی که پس از مصوبۀ مزبور در فرایند قانونگذاری کشور به منظور استفاده از فارغ التحصیلان رشته‌های روانشناسی و مشاوره درآن وزارتخانه موضوع به بهره جویی افرادی منتهی شد که از منظر حیات اداری و آموزشی با دشواری رویاروی بوده و مدیران ترجیح دادند تا همکاران خویش را در پست‌های پرورشی جایگزین نمایند. امّا آن نقل قول پیشگفته که قائل به روایت آن بوده، چیست؟ و چرا اهمیت دارد؟ فرشید مثقالی از نقاشان و مدیران سرآمد کانون در دورۀ قبل از انقلاب اسلامی و ابتدای آن با آرش صادقی (فرزند علی اکبر صادقی، نقاش نامدار کودک و نوجوان) مصاحبه‌ای انجام داده و برای فرزند همکار خویش از فعالیت درخشان کانون سخن رانده است. چون در این مرزو بوم، هر آن کس که کار خیری انجام دهد به فراموشی سپرده می‌شود، آقای مثقالی و مصاحبۀ ایشان نیز در اجزای بی رمق سایت‌هایی ظاهر شده که معلمی آن را پی جویی کند، لیکن از دسترسی‌ها به دور باشد. وی می‌گوید:

" کانون در طول ده سال ۱۵۰ کتابخانه در شهرها و روستاهای سراسر ایران ساخت. ما کتابخانه های سیار ایجاد کردیم تا در روستاهای دور دست پرسه بزنیم و کتاب‌ها را بین عشایر کشور توزیع کنیم. اگر جاهایی بود که اتوبوس‌ها نمی‌توانستند به آنجا] بروند [، برای بچه‌هایی که پشت الاغ و اسب بودند، کتاب می‌فرستادند… در آن زمان کتابخانه های کانون بهترین در خاورمیانه و شاید حتی جهان بودند.کتابخانه ها به سرعت به مراکز فرهنگی تبدیل شدند و باکتاب، فیلم، وتئاتر رایگان کودکان را جذب کردند… حدود سیصد کتابخانه فعال بودند. کتابخانه های سیار نیز سینماهای سیار بودند و برای کودکان عشایر یا کودکان ساکن در روستاهای دور فیلم نمایش می‌دادند. تا سال ۱۹۷۹، یک میلیون کودک عضو کانون بودند." (نگاهی به تاریخچه کانون پرورش فکری کودکان، در گفت و گوی صادقی با مثقالی).

اینک که روایت یک نقاشی عالی مرتبه را از فعالیت کانون مطالعه نموده که نقش کتابخانه و کتابخانه سیار و شیوه جذب جامعه به کار کتاب و کتابخوانی چگونه بوده، قصد دارم به چهار مصاحبه از دست‌اندرکاران کانون در طول یکی دو سال اخیر اشاره نموده تا جنبه‌های حیات عملکردی این سازمان آشکار شود.از این متون متون، دو مصاحبه با شاعری فرهیخته، یک مصاحبه با کارمند ارشدکانون، و یک مصاحبه با کتابدار بازنشسته کانون پرورش کودکان و نوجوانان مورد ارجاع واقع شده است.

دیدگاه‌های اعجاب انگیز شاعر فرهیخته کودک و نوجوان

نام مصطفی رحماندوست برای هر ایرانی نوعی بیان نمادین و روایت نیکی و دوست داشتنی برای کودک و نوجوان است؛ به قدری شعر و قصه و بازنویسی سروده و نوشته که اولیا و مربیان و ناقدان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رحماندوست، ضمن اینکه شاعر و نویسنده حوزه کودکان و نوجوانان است، مدیر نیز بوده و هست و همواره طرف مشاوره سازمان‌های فرهنگی جمهوری اسلامی در این زمینه می‌باشد؛ پس اظهارات وی به منزله بسترسازی‌های رسمی حکومت در این چهار دهه‌ی اخیر شناخته می‌شود. دیدگاه‌های نامبرده درباره کتاب و کتابخانه و چرخه نشر برای اقشار کتابدار و اطلاع‌رسان همواره به نوعی با ابهام مواجه بوده و کمتر نیز با پاسخگویی ناقدین مستقل مواجه شده است.وی در طول یکی دوسال سال اخیر چندین مصاحبه‌ی مطبوعاتی داشته که به دو مورد آن از باب اندیشه کتاب و کتابخانه اشاره می‌شود. در زمینه استقلال و حمایت از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به خبرنگار ایسنا در شهریور ۱۴۰۱ می‌گوید: "با انتشار کتاب در کانون، بلافاصله کتاب‌ها به کتابخانههای کانون در سراسر کشور می‌رود و بچه‌ها آن را می‌خوانند. یک زمانی تیراژ کتاب‌های ما در کانون ۵۰۰ هزار نسخه بود، الان محدود شده است. کتاب‌های کانون به خاطر ساختار و شرایط کانون ارزان‌تر از جاهای دیگر است. هم مردم می‌توانند بخرند و هم به کتابخانه می‌رود و کتاب‌ها خوانده می‌شود " (باید به استقلال کانون فکر کنیم نه انحلالش، ایسنا، بازیابی بیستم آبان ۱۴۰۱).

مصاحبه‌شونده در تداوم به پاسخ به خبرنگار ایسنا که سوال می‌کند؛ شاید فعالیت‌های بنفش کودک نهاد کتابخانه‌های عمومی با کتابخانه‌های کانون در تناقض نباشد، و در حقیقت درباب پیوندکتابخانه های سازمان مذکور با نهادی دیگر (بخوانید کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) استعلام کرده، بیان می‌کند:

"تناقض دارد، نهادکتابخانه ها هم که کم سابقه تر است و هم نگاه سیاسی بیشتری دارد که ممکن است برخی از خانواده‌ها نتوانند با آنها کنار بیایند. اصلاً چرا برنامه ریزی و بودجه کتابخانه‌های نهاد را به کانون ندهند که سابقه بیشتری دارد؟ " (همان مصاحبه).

در مقابل این دلدادگی شاعر عزیز به کانون، سالی قبل از آن مصاحبه‌ای در آنگاه (پاییز ۱۴۰۰) از ایشان چاپ شد که در پاسخ به مصاحبه کننده که «رابطه شما با کانون چطور است؟» بیان داشته است: "بعد از اینکه از] مجله [رشد بیرون آمدم یک دفعه رشد خیلی افت کرد؛ نه چون من رفته بودم، به این دلیل که مدیران خوبی انتخاب نکرده بودند. ولی با این حال رفتم به دیدار سردبیران و نظراتم را با آنها مطرح کردم. من مثل زنی می مانم که به زور طلاقش داده اند. از دم در خانه اش رد می‌شود و میبیند آب دماغ بچه اش در آمده. نه می‌تواند برود، نه می‌تواند دماغ بچه را پاک کند. نه می‌تواند به شوهرسابقش چیزی بگوید؛ اما با همه ی این اوصاف آمده بگوید دماغ این بچه را پاک کنید،.... به من حق بدهید برای این بچه نگران باشم." (رحماندوست، پاییز ۱۴۰۰، ص ۱۵۱).

این گفتار به واقع نحیف‌ترین روایتی است که سعی دارد یک سازمان فرهنگی را توجیه کند؛ سوال اساسی، نه از سرآمدان ادبیات کودک و نوجوان بلکه ازعامۀ متخصصی است که تا چه زمانی کتابخانه های کانون باید به وضع بچه‌ی ضعیف با آب دماغ آویزان (به روایت یکی از دست اندرکاران ارشد فرهنگی کشور) سرگردان باشد؟

بازتاب سخنان یکی از کارکنان ارشد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

در مصاحبه‌ای که با اسماعیل عباسی از تکنیک کاران ارشد کانون در همین یکی دوسال اخیر طبع شده، نامبرده تأسیس واحد عکس و دگرگونی در تخصص کارکنان را به کانون در اواخر سال‌های شصت شمسی بیان کرده (عباسی ،۱۴۰۰، ص ۹۷)، این همان دوره‌ای است که بر حسب روایت این قلم در مقاله‌ای دیگر، دکتر علی اکبر شعاری نژاد در یکی دو خط در کتاب خویش موسوم به ادبیات کودک سعی داشت کانون را بی رنگ و کم فروغ جلوه دهد.(شعبانی ،۱۴۰۱). اما سخن اصلی در متن حاضر به بیانات اسماعیل عباسی باز می‌گردد که بدون توجه به تأثیر گفتگوی خویش از مقاصد نهایی کانون در استخدام کارکنان سخن رانده است. وی در پاسخ به مصاحبه کننده مجله آنگاه از شرح فعالیت کارکنان و وظایف و برنامه‌های آموزشی، به این روایت مبادرت کرده است:

"مربیان کانون اکثراً فارغ التحصیلان نقاشی هستند و نقاشی را بهتر از عکاسی می‌دانند و عکاسی را هم براساس نقاشی تدریس می‌کنند. مثلاً یکی از مربی‌ها می‌گفت من برای بچه‌ها کلاس گذاشتم و عکاسی یاد می‌دهم، گفتم خوب چطور آموزش می‌دهی؟ گفت ترکیب بندی را بهشان می گویم …گفتم شما هم به جای اینکه خط و نقطه طلایی آموزش بدهید باید بگویید عکس بگیرند و بیاورند، و بعد بگویید که مثلاً این تصویر را از این طرف تر می‌گرفتی بهتر نبود؟ البته در کانون دوره‌هایی را برای مربیان در ارتباط با عکاسی برگزار می‌کنند اما کافی نیست. به نظر من، در مورد عکاسی باید دوره‌های جدی گذاشته شود که آنها به صورت تخصصی آموزش عکاسی را برای کودک یاد بگیرند. حتی ایدئال ترین حالت این است که مربی آن بخش فقط عکاسی تدریس کند، ولی خوب در اینجا انگار نیازش احساس نمی‌شود.کانون نیاز به تغییرات اساسی دارد." (عباسی، ۱۴۰۰ ص ۱۰۰).

از همین مصاحبه عیان می‌شود که اصولاً با وجود فقدان اطلاعات درونی از آموزش‌ها و شیوه‌های رویارویی با کودک و نوجوان در کانون، بحث انطباق کاربران با موضوع مطالعه و بهره جویی از کتاب و کتابخوانی و قصه گویی و شاهنامه‌خوانی نیست بلکه از قرار فراگیری کارهای تکنیکی در کانون است که البته همین آموزش مغتنم و شایسته است لیکن آیا با اهداف سازمانی و اساسنامه‌ی آن انطباق دارد؟

در جستجوی ریشه‌های اصلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به روایت یک بانوی کتابدار

آنچه در، ذیل درج شده، مصاحبه‌ی دکتر کامبیز مشتاق گوهری مدیرکل میراث فرهنگی استان سیستان و بلوچستان در سال‌های اخیر با خانم معصومه حسینی از کارکنان (بخوانید کتابدار) کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جیرفت و زاهدان است. اهمیت این مصاحبه بر چند محور است؛ اولاٌ مصاحبه کننده یعنی آقای کامبیز مشتاق گوهری شاغلی است خارج از سازمان مورد مناقشه و در میراث فرهنگی مشغول به کار است، ثانیاٌ نوستالوژی کانون در مصاحبه با مقدمه‌ای ازسوی مصاحبه کننده با عملکرد کانون یعنی کتابخانه های آن آغاز می‌شود؛ ثالثاً مصاحبه‌شونده یعنی خانم معصومه میرحسینی از نظر جغرافیایی در دو استان کرمان و سیستان و بلوچستان در دو مقطع زمانی قبل و بعد از انقلاب اسلامی مشغول به کار بوده است. مطلب را با این موضوع به نقل از مقدمۀ مصاحبه کننده تداوم داده که بین دو نفر نسبت مادر و فرزندی وجود دارد:

" من خود را به نوعی پرورده ی کانون پرورش فکری می دانم؛ هم کودکی خود را در لابلای کتاب‌ها و تولیدی‌های متنوع فرهنگی کانون گذرانده ام، هم فرزند یکی از مربیان این نهاد بوده ام. دهه‌های پنجاه و شصت (هجری شمسی)، در جنوب کرمان، در جیرفت، زمان آن قدر کش می‌آمد که می‌شد روزها و ماه‌ها در کتابخانه ی کانون وقت گذراند و این نعمتی بود. هنوز نمی‌توانم معماری آجری کتابخانه ی کانون جیرفت را فراموش کنم که تقاطع خیابان لرها و هلیل رود با پس زمینه‌ی شهری پیرامون خود تمایزی شیرین پدید می‌آورد. خیلی از متولدین دهه پنجاه و شصت در شهرهای گوناگون، خاطره‌هایی مشابه از این کتابخانه های شلوغ پرکار و پر حاصل دارند؛ خاطرهایی که دیگر ادامه پیدا نکرد امروز دیگر نمی‌بینیم بچه‌ها کتابخانه های کانون را پاتوق بعد از مدرسه شأن بدانند یا تابستان‌های خود را در این کتابخانهها پرسه بزنند.کانون هم البته دیگر آن کانون سابق نیست. این روزها کانون زیر سایه‌ی آموزش و پرورش است و همان برنامه‌ی پرورشی مدارس را ادامه می‌دهد.هر چقدر هم که مدارس در پرورش فکری کودکان و نوجوانان موفق شده اند، کانون هم موفق می‌شود." (میرحسینی ،۱۴۰۰، ص ۱۹).

سپس کامبیز مشتاق گوهری از بیان سوالات خود با معصومه میرحسینی که کتابدار کانون بوده و اینک صاحب کتابفروشی در زاهدان است، سخنی به میان آورده و سخن دل ما کتابداران را به عنوان مقالۀ خود موسوم به «بازیابی ریشه ها» حک کرده، همان ریشه‌هایی که گروهی به عمد آن را زدوده و گروهی به سهو آن را نادیده پنداشتند. بر این قرار از مصاحبه شونده به صورت سوال خبری چنین پرسش می‌نماید: " خب مگر این همه تأکید نمی‌شود بر کتابخوانی؟ مگر معضل کم خوانی با ایجاد شوق و انگیزه و تنوع موضوع‌های مطالعه فراهم نمی‌شود؟

کتاب‌های هری پاتر را چه تعداد از نوجوانان خوانده اند؟ من خودم یادم هست در آن سال‌ها که هری پاتر نبود چطور مجموعه‌ی هزار و یک شب و آن همه قصه‌ی دیو و پری و وقایع حیرت انگیز ما را با خود می‌برد و کتاب به آن زیادی را در اندک زمانی می‌خواندیم.

]پاسخ [: خب همین طور است، پیش تر کتابخانه های کانون و حتی کتابخانه های عمومی ارشاد بر این اساس استوار بودند که با تنوع بخشیدن به موضوعات مورد مطالعه سطح کتابخوانی را افزایش بدهند. اما حالا همه ی کتابخانههای دولتی سیاست فرهنگی دیگری را دنبال می‌کنند که بیشتر نگاهش به درون و آن هم موضوعاتی محدود است. الان هم همه ی این کتاب‌ها که گفتی چاپ می‌شود. مثلاً انتشارات هرمس، هزار و یک شب را چاپ می‌کند، اما در کتابخانه های کانون دیگر عرضه نمی‌شود.الان انتخاب‌ها در حلقه‌های محدودی از آثار انجام می‌شود.حتی مسابقه‌های کتابخوانی هم فرمایشی است. چندکتاب را معرفی می‌کنند در آن چارچوب مسابقه برگزار می‌شود " (میرحسینی، ۱۴۰۰، ص ۱۹۵).

مصاحبه کننده به اعتراض سوال می‌کند که "فعالیت‌های فرهنگی بچه‌ها را شیفت بندی کرده اند؟ "و میرحسینی کتابدارکانون که به مقام مربی ارتقا یافته، پاسخ می‌دهد:

" بله، خب این عجیب است. پیش تر هر روزه بچه‌ها به کتابخانه می‌آمدند و شیفت و تقسیم بندی کودک و نوجوانی در کار نبود.تمام طول هفته همه به کتابخانه‌ها رجوع می‌کردند. کم کم این جداسازی شروع شد. برنامه‌ها هم پیش پا افتاده و سطحی است در مقایسه با برنامه‌های گذشته..... کانون آرام آرام دارد می‌رود در دل آموزش و پرورش. " (همان، ص ۱۹۶).

بعد مصاحبه شونده با زبان الکن می‌گوید که مربی کانون (بخوانید کتابدار کانون) را در قامت معلم پرورشی وزارت آموزش و پرورش در آوردند.چنین است پاسخ وی:

"الان مربی کانون در همان سطحی است که معلم پرورشی.پیش تر ما سه ماه دوره می‌دیدیم در همه زمینه‌ها.... الان حتی برای کار کتابداری که یک کار تخصصی است، مربی دوره نمی بیند. اگر هم دوره می‌بینند دوره‌های کوتاه دو سه روزه سطحی است که خیلی به دانش و نگاه مربی اضافه نمی‌کند" (همان ،۱۴۰۰، ص ۱۹۶).

بیان این سخنان از کتابدار کانون که اینک به مربی کانون مسمی شده، شرح غم انگیز و تأسف باری از فروپاشی فرایند سازمانی است که فاقد دروندادهای مناسبی بوده، و بالطبع به خدمات و برونداد مطلوبی دست نخواهد یافت. کارکنانی که بهره مند از دانش لازم برای اداره کتابخانه ها نبوده، منابعی که از طریق انتخاب صحیح مجموعهسازی گزینش نشده، و تدوین برنامه‌هایی که برحسب شیفت بندی تدارک یافته است. به واقع در دل ایشان، بیان دردی است از تمامی دست اندرکاران و دوستداران کتابخانه های کانون.

تحلیلی بر متن روایی مصاحبه‌ها

از مطالعۀ مصاحبه‌هایی که صورت پذیرفت، نکات اعجاب انگیزی دریافت شد؛ اولاٌ از نظر ویژگی‌های جمعیت‌شناختی مصاحبه‌شوندگان، گزینش مواد مزبور به قرار ذیل تدوین شده است؛

-تمامی مصاحبه‌ها جدید است و در همین زمان جاری در مطبوعات و سامانه‌های الکترونیکی و رسانه‌ای رسمی استخراج شده است.

- مصطفی رحماندوست از سرآمدان فرهیخته و مدیران فرهنگی کشور است که به برکت انقلاب اسلامی جایگاه رفیعی در حوزه مدیریتی کانون و سازمان‌های دیگر به دست آورده و در حقیقت سیاستگذاری است که به تناوب از ایشان در پست‌های اجرایی و مشورتی بهره‌جویی شده است. ایشان را عقیده بر این است که " کتاب‌های کانون به خاطر ساختار و شرایط کانون ارزان‌تر از جاهای دیگر است. هم مردم می‌توانند بخرند و هم به کتابخانه ها می‌رود و کتاب‌ها خوانده می‌شود." پر بدیهی است این سخنان با جنبه‌های مجموعه سازی در کتابخانه های کودک و نوجوان همخوانی ندارد؛ زیرا کتاب را به دلیل ارزانی قیمت برای یک مجموعه خریداری نمی‌کنند، یا کتاب را به جهت چاپ در یک مؤسسه دولتی به منظور مساعدت مالی و مدیریتی به آن سازمان برای کتابخانهها گزینش نمی‌کنند.برچنین مبنایی است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به طفلی بس نحیف تشبیه شده است.

- مصاحبه اسماعیل عباسی روایتی صادقانه ولی بس دردناک است. فعالیت ایشان که از سال‌های ابتدایی تأسیس کانون آغاز شده تا به سال‌ها و دهه‌های بعد انقلاب اسلامی تداوم داشته است. ایشان بیان داشته که چرا " مربیان کانون، فارغ التحصیلان نقاشی هستند و نقاشی را بهتر از عکاسی می‌دانند "، در حقیقت اعمال نظریات مدیران کانون در دهه‌ی شصت شمسی به نحوی بوده که به تأسیس" واحد عکس" و استخدام حرفه مند هنری مبادرت شده و پست‌های سازمانی بدون در نظر گرفتن اهداف اساسنامه کانون، در اختیار افرادی غیر از کتابداران واقع شده است.

- بیانات معصومه میرحسینی در راستای موضوعی است که حکایت از رخوت کانون در پشتوانه‌ی مجموعه کتابی و خدمات کتابخانه ای پس از دوره‌ی انقلاب اسلامی دارد. میر حسینی در اقصی نقاط کشور مانند جیرفت و زاهدان خدمت کرده، از ابتداء با کتاب و قفسه و کودک و مطالعه رویارویی بوده، به کتاب نه به منزله جسم مادی و پرمنفعت بلکه در چهارچوب عشق خواندن و سواد آموزی نگاه می‌کند، به کتابداری در قامت مادری چشم دوخته تا هر کودک و نوجوانی درب کتابخانه را باز و طلب کتابی نماید، به وی مساعدتی ورزد. وی رویکرد پرورشی کانون را فارغ از تعریف‌های سازمان ناظری دانسته که کودک و نوجوان را با ایدئولوژی سازگار نماید؛ بلکه خواندن کتاب هزار و یک شب را از کور سوی ستارگان شب تاریک برای کودک و نوجوان ضروری دانسته، این بانوی گمنام نه شهرتی دارد و نه دست اندرکار چاپ کتاب و سرایش شعر است، زنی است از خیل مادران فرهیخته برای ایران آینده، با فکری ستوده و کارآمد.

نتیجه گیری

آنچه از خوانش مصاحبه‌ها عیان شد گستردگی اهداف کانون در ذهن خادمان و کارکنان آن است، یکی کانون را خادم نشر ادبیات کودک و نوجوان دانسته، شخصی کانون را آراسته به حرفه ی هنری عکاسی جلوه گر کرده، دیگری بیان داشته که کانون محل پرورش کودک و نوجوان شده و رویۀ آن دگرگون شده است. از قرار آنچه برای مدیران ناظر وزارتی بی اهمیت بوده اهداف کانون در اساسنامه است؛ اهدافی که همچنان بعد از انقلاب اسلامی و اصلاحات در بطن آن از منظر قانونی و اداری داری اعتباراست.

نکته ثانوی به پراکندگی عملکرد کانون ارتباط دارد؛ آشکار نیست که چگونه می‌توان از سازمان کمک آموزشی و خدماتی به منظور زمینه‌های آموزشی و پرورشی بهره برد؛ بیتردید چنین رویه‌ای به دور از دیدگان مراجع قانونی و نظارتی کشور ظاهر شده، این شیوه ناشی از بخش نامه‌های درون سازمان با نظارت وزارت ناظر پدیدآمده که خود محل مباحثه و مداقه است.

در نهایت، چنانچه تصور رود که برخی مدیران در مقاطعی کوتاه مدت مساعی خود را به اهداف اساسنامه معطوف کرده و دستور بازآموزی مواد آموزشی به کارکنان متعهد در کانون را صادر کرده تا نقص کلی آموزه‌های آنها را رفع نمایند، مثلاً در هر چند سالی به روایت مصاحبه‌ی میرحسینی دو سه روزی تعلیم مواد کتابداری و اطلاع رسانی به آنها ارجاع شود، آیا کانون سازمان ایده آلی خواهد بود؟ آیا توان ارائه خدمات کمک آموزشی را خواهد داشت؟ آیا به راحتی می‌توان از نقصان بدنۀ آن در ضعف مجموعه سازی و جذب کاربر با توجه به فنون کتابداری سخنی به میان بیاورید؟ این پرسش‌ها اساسی است و به آسانی تببین پذیر نیست، مگر در مرور زمان شیوه‌ای نو برای این سازمان ظاهر شود.

کد خبر 5738882

منبع: مهر

کلیدواژه: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان احمد شعبانی یادداشت کتاب و کتابخوانی نوروز معرفی نشریات عید نوروز راهیان نور 1402 معرفی کتاب انتشارات سروش اردوهای راهیان نور سید مجید امامی انتشارات راه یار دکه نشریات شورای عالی انقلاب فرهنگی سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتابخانه های کانون ی کانون پرورش فکری انقلاب اسلامی کودک و نوجوان مصاحبه کننده مصاحبه شونده کتابخانه ها مصاحبه ها برای کودک برنامه ها مصاحبه ای ی آموزش کتاب ها سال ها بچه ها یکی دو

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۸۰۶۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش

پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌ سید احمد‌ خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.

پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزه‌های علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفت‌و‌گویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:

لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟

من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس می‌رفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از این‌که من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی دایی‌ها، عمه‌ها و خاله‌های من فرزندان متجدد داشتند و علاقه‌مند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت می‌کردند از این‌که من روحانی شوم، اما من علی‌رغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.

تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟

تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیت‌الله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.

درباره تحصیلات‌تان بگویید.

من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رساله‌ای که در قم از آیت‌الله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر می‌آید ممد حیات است و چون فرو می‌رود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»

بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد

کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.

من در دوران کودکی به مکتب‌خانه هم رفته‌ام. مکتب‌خانه زندان داشت و هر کس که شلوغ می‌کرد را آنجا حبس می‌کردند. استاد یک تَرْکه‌ی بزرگی داشت، شاگردان را با آن می‌ترساند و ما باید سکوت می‌کردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه می‌شد به سر زبان ما یک مُهر می‌زد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، می‌گفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک می‌شود و من شما را در زندان مکتب‌خانه حبس می‌کنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتب‌خانه رفتم، استاد تَرْکه‌ را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتب‌خانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطره‌انگیز است؛ من در گوشه‌ای کز کردم، نشستم و می‌دیدم که موش‌ها می‌رفتند و می‌آمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!

منظور این‌که ما مکتب‌خانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل می‌کردم. سابق مسئله می‌دادند و می‌گفتند مساله‌ها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان می‌خواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات می‌خواندم استاد می‌گفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ می‌کردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ می‌کردم.

منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره می‌کردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا می‌آمد و تدریس می‌کرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز می‌خواند و این‌جا هم تدریس می‌کرد به همین دلیل بسیاری از آقایان می‌آمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده می‌کردند.

خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس می‌کردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس می‌کرد و آقای مطهری اسفار را تدریس می‌کرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط می‌شود که پایگاه ایشان بود.  

مرحوم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیت‌الله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که هم‌دوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.

چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟

من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیت‌الله العظمی شد.

کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمی‌گفت بلکه سطح تدریس می‌کرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم می‌گفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجره‌ها تدریس می‌کرد. خیلی‌ها به درس آقای فاضل می‌آمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت می‌کردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستان‌ها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خوانده‌اند.

آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.

در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس می‌گفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف می‌زد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.

در قم تدریس هم می‌کردید؟

بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع می‌آمدند و در درس من شرکت می‌کردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.

درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.

ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشته‌ای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازه‌ای دادند و نامه‌ای به تهرانی‌ها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومه‌ای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علی‌پناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.

در تهران چه فعالیت‌هایی داشتید؟

در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دوره‌ی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آن‌ها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.

ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبهه‌ها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.

من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت می‌کنند.

ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام می‌کنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیت‌الله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیام‌های بزرگان و نوشته‌های مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستان‌ها از طریق اینترنت به من مراجعه می‌کنند و از من اجازه امور روایی می‌خواهند و من اجازه امور روایی به آن‌ها می‌دهم.

وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.

درباره تألیفات‌تان بگویید.

در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتاب‌ها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.

من هنوز کتاب‌هایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده می‌کنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آن‌ها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتاب‌ها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.  

قضیه هدیه کتاب‌های خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.

من از کودکی به کتاب بسیار علاقه‌مند بودم و از اول عمر کتاب‌های فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما  ۵۰۰ جلد کتاب‌های رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتاب‌های کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آن‌ها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا می‌رفتم و مطالعه می‌کردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقام‌الملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گران‌قیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرش‌های شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه می‌رسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیت‌الله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بسته‌بندی و ارسال کتاب‌ها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.

از جمله کتاب‌هایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی‌ از کتاب‌ها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتاب‌های زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتاب‌های پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهایی‌ها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوش‌خط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.

ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتاب‌های ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتاب‌ها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیت‌الله بروجردی و کتابخانه آیت‌الله گلپایگانی، کتاب‌هایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.

دیگر خبرها

  • کتابخانه‌ای به گستره صدا
  • کتابخانه ای به گستره صدا
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش
  • رونمایی از کتاب «دنیای کسی را عوض کرده‌ای؟»
  • پایان جشنواره نمایشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قم
  • رونمایی کتاب دنیای کسی را عوض کرده ای در ارومیه
  • حضور ۱۴ گروه در جشنواره نمایشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قم
  • برنامه‌های جدید کانون پرورش فکری برای بچه‌ها
  • شهید مطهری جهش فکری در دانشگاه‌ها ایجاد کرد
  • مشارکت ۳۱ استان کشور در دومین دوره جشنواره ملی دوست من کتاب